قلبم شبیه نقاشی های دوران بچگی تو خالی شده است..
از آنهایی که وقت 16 سالگی گوشه کاغذ میکشیدیم و تیر نازکی از بینش عبور میدادیم
مد بود آنوقتها کشیدن قلبهای توخالی شمع و گل و پروانه اصلن یواشکی دوست داشتن مد بود انگار..
همه چیز را گوشه کاغذ میکشیدیم با هراس گفتن ..
همه اش نگفتن بوده و با نگفتن فهمیدن ..
حالا هیچ کدام اینها مد نیست حالا در تقویم روزی نوشته اند به نام "روز عشق " و حتی بچه های کار پشت چراغ قرمز با دستهای کثیف و موهای ژولیده و دماغ یخ زده استوانه های شیشه ای عشق میفروشند
گل رز گداشته اند و یک مشت پوشال ..حالا ما نه مال آنوقتهاییم که گوشه کاغذ قلب تو خالی بکشیم نه بند این روزها که استوانه های شیشه ای عشق بخریم ...
معلقیم بیخود ... بی تعلیق ...
پوزخندی میزنیم به خرسهای سرخ شکلاتی و به تقویم .. پوزخند میزنیم به خودمان که نه فقط بی تعلقیم که دیگر به درد تعلق نمیخوریم ...
ما دچار خودمان شده ایم .. با قلبهای توخالی تیرخورده با حفره های بزرگ روی تن آبی روح ...
دیگر اینکه آن وقت ها شمع و گل و پروانه مد بود و حالا خریدهای شکلاتی فرقی به حال تقویم ما نمیکند ...
ما 365 روز سال را تیر خوردیم .. مثل همان قلبهای توخالی دوران کودکی ...
روز استوانه های شیشه ای به تمام کسانیکه تعلق سرخی دارند به شکلات ها به خرس ها به قلب ها به روز داغ گرامی باد و ماندگار با امید به اینکه میان استوانه سرخ شما پوشال نباشد ...
راحله خیری
....................................................................